نازنین
ای نازنین ، ای نازنین
در اینه ما را ببین
از شرم این صد چهره ها
در اینه افتاده چین
از تندباد حادثه
گفتی که جان در برده ایم
اما چه جان در بردنی
دیریست که در خود مرده ایم
ای نازنین ، ای نازنین
در اینه ما را ببین
از شرم این صد چهره ها
در اینه افتاده چین
این جا به جز درد و دروغ
هم خانه ای با ما نبود
در غربت من مثل من
هر گز کسی تنها نبود
عشق و شعور و اعتقاد
کالای بازار کساد
سوداگران در شکل دوست
بر نارفیقان شرم باد
هجرت سرابی بود و بس
خوابی که تعبیری نداشت
هر کس که روزی یار بود
اینجا مرا تنها گذاشت
اینجا مرا تنها گذاشت
ای نازنین ، ای نازنین
من با تو گریه کرده ام
در سوگ همراهان خویش
آنان که عاشق مانده اند
در خانه بر پیمان خویش
ای مثل من در خوداسیر
لیلای من با من بمیر
تنها به یمن مرگ ما
این قصه می ماند به جا
هجرت سرابی بود و بس
خوابی که تعبیری نداشت
هر کس که روزی یار بود
اینجا مرا تنها گذاشت
اینجا مرا تنها گذاشت
ای مثل من در خود اسیر
لیلای من با من بمیر
تنها به یمن مرگ ما
این قصه می ماند به جا
ای نازنین ، ای نازنین